˙˙·٠•ღ مهـدی، قلب تپنده شیعه ღ•٠·˙˙

"ای فرزند پیامبــــر،آیا بسوی تو راهی هسـت تا به دیدارتـــــ نائل آیم؟? دعای ندبه"

˙˙·٠•ღ مهـدی، قلب تپنده شیعه ღ•٠·˙˙

"ای فرزند پیامبــــر،آیا بسوی تو راهی هسـت تا به دیدارتـــــ نائل آیم؟? دعای ندبه"

˙˙·٠•ღ مهـدی، قلب تپنده شیعه ღ•٠·˙˙


بسم الله

رسم و راهِ مکه رفتن،قصد قربت با خداست

کاش می شد در دیارِ خویشتن حاجی شویم

ღღღღღღღღღ

راه دوری

نمی رود

روزی شود

روی مزارم

بنویسند شهیـــــد ...

ღღღღღღღღღ

الـلـهـمـــ الـرزقنـا شــهـــ♡ــاבتـــــ...

ببین و ببوس

چهارشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۳۹ ب.ظ



.....خوب ببین....

.....زندگی زیباست.....

......رنگارنگ است.....

.....روزها خوبند.....

......ماه ها بهترند......

........و سالها عالی ترند.......

.......میگذرد......

..و تو تمامی خوبی ها را تجربه میکنی..

......قدم هایت که می ایستد......

.....رو به روی خدایی.....

.......روی ماه خدا را همینجا ببوس......


موافقین ۷ مخالفین ۱ ۹۳/۰۲/۰۳
خادم الزهــ♡ـــرا(س)...

نظرات (۲۵)

به ما انسان‌ها حق انتخاب داده‌اند

پس نمی‌توانیم مسئولیت‌ها را به گردن خدا یا طبیعت بندازیم

مسئولیت خود ماست و باید خودمان به دوش بکشیم . . .

نگاه مست تورا عاشقانه میخواهم 
بقای دولت گل ،جاودناه میخواهم 
من از قبیله آلا له های این دشتم 
زنای باد صبایم ترانه میخواهم 
زهر طرف هدف تیر وتیغ وپیکانم
چو حق ملت خود عادلانه میخواهم 
چه گویم از غم دل جانم آمده برلب
زباب حضرت حق ،خاضعانه میخواهم 
منم چون مرغ قفا ،خسته ام زدست جفا
ظهور معتدلم عاجلانه میخواهم  
چند بیت ناقابل  تقدیم حضرت دوست .
اللهم عجل لولیک الفرج .آمین 
۰۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۳۰ آلــــــو نــــــک . . .
هو العزیز
زیبا بود
خداوند احوال هیچ ملتی را تغییر نمیدهد مگر آنکه خودشان بخواهند
۰۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۰:۴۶ کنیز حضرت مادر(س)
سلام
 احسنت ...عالی بود ...
اللهم عجل ولیک فرج
سلام
با پاسخ به شبهه وهابیت بروز هستیم
منتظر قدوم سبزتان
یازهرا
۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۲۷ علی اکبر مجنون الحسین جان
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دارم محضر همه ی بزرگواران و یاران حسینیه ی ققنوس کربلا
هدیه ای تقدیم به محضرتان ؛ان شاالله که در نشرش کوشا باشید....
در هرکجا هستید !
اگر مدیر هستید!
اگر مربی و معلم واستاد و حاج فلانی و ورزشکار ونویسنده و شاعر و هر کسب و کار را دارید....
اگر بنده ی خدا  هستید!
اگر خود را خادم و پای رکاب مولایمان حجت خدا می دانید!
خواهشمندم برای رضای خدا این روایت تاثیر گذاررا چاپ کنید وبه دست همه جامعه برسانید!
جامعه ای که خالی از فرمان حضرات آل الله ارواحناله لک الفدا باشد وکسی به فرامین آن بزرگواران
توجه واقعی نداشته باشد!به انحطاط و خودپرستی ها و گناهان بزرگ خواهد پیوست!
با توجه به باطن فرمایشات حضرات آل الله ارواحناله لک الفدا،باید مولایمان امام زمان ارواحناله لک الفدا را یاری نمائیم.ان شاالله

****(هرگز کسى را کوچک نشماریم !!!!)****

على بن یقطین از بزرگان صحابه و مورد توجه امام موسى بن جعفر (ع) و وزیر مقتدر هارون الرشید بود. روزى ابراهیم جمال (ساربان ) خواست به حضور وى برسد. على بن یقطین اجازه نداد. در همان سال على بن یقطین براى زیارت خانه خدا به سوى مکه حرکت کرد و خواست در مدینه خدمت موسى بن جعفر(ع) برسد. حضرت روز اول به او اجازه ملاقات نداد.

روز دوم محضر امام(ع) رسید. عرض کرد: آقا! تقصیر من چیست که اجازه دیدار نمى دهى ؟

حضرت فرمود: به تو اجازه ملاقات ندادم ، به خاطر اینکه تو برادرت ابراهیم جمال را که به درگاه تو آمده و تو به عنوان اینکه او ساربان و تو وزیر هستى اجازه ملاقات ندادى . خداوند حج تو را قبول نمى کند مگر اینکه ابراهیم را از خود، راضى کنى .

مى گوید عرض کردم : مولاى من ! ابراهیم را چگونه ملاقات کنم در حالیکه من در مدینه ام و او در کوفه است . امام(ع) فرمود:  هنگامى که شب فرا رسید، تنها به قبرستان بقیع برو، بدون اینکه کسى از غلامان و اطرافیان بفهمد. در آنجا شترى زین کرده و آماده خواهى دید. سوار بر آن مى شوى و تو را به کوفه مى رساند.

على بن یقطین به قبرستان بقیع رفت . سوار بر آن شتر شد. طولى نکشید در کوفه مقابل در خانه ابراهیم پیاده شد. درب خانه را کوبیده و گفت :  من على بن یقطین هستم .
ابراهیم از درون خانه صدا زد: على بن یقطین ، وزیر هارون ، در خانه من چه کار دارد؟
على گفت : مشکل مهمى دارم .

ابراهیم در را باز نمى کرد. او را قسم داد در را باز کند. همین که در باز شد، داخل اتاق شد. به التماس افتاد و گفت :  ابراهیم ! مولایم امام موسى بن جعفر مرا نمى پذیرد، مگر اینکه تو از تقصیر من بگذرى و مرا ببخشى .

ابراهیم گفت : خدا تو را ببخشد.
وزیر به این رضایت قانع نشد. صورت بر زمین گذاشت . ابراهیم را قسم داد تا قدم روى صورت او بگذارد؛ ولى ابراهیم به این عمل حاضر نشد. مرتبه دوم او را قسم داد. وى قبول نمود، پا به صورت وزیر گذاشت . در آن لحظه اى که ابراهیم پاى خود را روى صورت على بن یقطین گذاشته بود، على مى گفت : خدایا! شاهد باش .

سپس از منزل بیرون آمد. سوار بر شتر شد و در همان شب ، شتر را بر در خانه امام در مدینه خواباند و اجازه خواست وارد شود. امام این دفعه اجازه داد و او را پذیرفت .

 

پی نوشت :

بحار: ج 48،ص 85.

التماس دعای عهد و فرج مولایمان ان شاالله
امیدوارم شمابزرگواران ازکسانی باشیدکه  فوج فوج به یاری حضرت اباصالح المهدی جان خواهید شتافت.
۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۳:۱۰ آیا میدانید؟
سلام
وبلاگ آیا می دانید با مطالب عجیب و متنوع افتتاح شد
تشریف بیارید
ممنون یا حق
پاسخ:
سلام...اومدم خیلی اطلاعات بروزی دارید موفق باشید
۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۴:۱۲ محمدمهدی باقری
ممنون که تشریف اوردید
پاسخ:
خواهش میکنم
۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۰۶ کوچکترین منتظر
خدایا دوستت دارم...
زیبا بود...
قلمتون مانا...
یا علی...
پاسخ:
ممنونم...سپاس از حضورتون...یازهرا
روزها و ماه ها این قدر ها هم خوب نیستند، بستگی داره ما چطور نگاه کنیم!
پاسخ:
از دیده من ماه و سال و روز و لحظه به لحظه زندگی خوبه....
این ما آدمها هستیم که زشتشون میکنیم...

سلام

زیبا بود.

پاسخ:
سپاس از حضورتون....

ما زندگی می کنیم تا قیمت پیدا کنیم
نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم(آیت الله بهجت)
پاسخ:
چه وزین فرمودن این بزرگ مرد فومنـــــی...
سپاس از حضورتون...
۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۵۷ خادمة الزهرا سلام الله علیها

عطر گل سرخ حتی بعد از پرپر شدنش همه جا می پیچد ...

سلام
دعوتید از طرف یک شهیده
التماس دعا

پاسخ:
سپاس از اطلاع رسانی
سلام دوست عزیز
ممنون از حضورتون و متاسف از دیر رسیدنم!
با افتخار لیکیده شدید.
یا علی
پاسخ:
سلام...
به جمع دوستانه مهدی،قلب تپنده شیعه خوش اومدید....لینک شدید بزرگوار..
با سلام به روزم با مطلب اهداف  جامعه اسلامی
سلام.
چه قدر امیدوار کننده هست..
انشالله که بتونیم.
پاسخ:
سلام.....انشاالله که میتونیم!!!!
سپاس از حضورتون!!!   یاعلی
۰۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۴۴ آیا میدانید؟
سلام
ممنون از شما
لینکتون ثبت شد
ما را هم لینک کنید
:)
پاسخ:
خواهش میکنم!
لینک شدید......یازهرا
۰۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۸:۲۰ علی اکبر مجنون الحسین جان
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم....
تقدیم به شما گرامییان
از سوی حسینیه ی ققنوس کربلا
خوشبخت باشیدوشیرین کام ان شاالله و از یاران مولایمان اباصالح المهدی ارواحناله لک الفدا
دل مولاجانمان را با خوشبختی و مهربانی خویش با خانواده و وفاداری به همسر و اهل خود شاد کنید
برای خوشبختی همدیگر بسیار دعا کنید.
رضای مولایمان رضای خداست!
امیداست آن سرورعالم؛از همه ی ما در این صبح جمعه ی الهی راضی شود.
امیدوارم هرگز یک تار موی از سر مَحْرَمِتان به نامحرمان دنیا نفروشید.
حلال خدا را حرام نکنید و حرام خدا را حلال نشمارید....
آمین یارب العالمین
زندگی به سبک شهدا!!!
 «می‌برم با خانم و بچه‌ها بخوریم»
جعبه شیرینی رو جلو بردم و تعارف کردم. یکی برداشت و گفت: می‌توانم یکی دیگر هم بردارم؟
گفتم : البته این حرفا چیه؟ سید یک شیرینی دیگر هم برداشت.
هر جا که غذای خوشمزه یا شیرینی یا شکلاتی تعارفش می‌کردند، بر می‌داشت اما نمی‌خورد. می‌گفت: «می‌برم تا با خانم و بچه‌ها با هم بخوریم.»
به ما هم توصیه می‌کرد که این خیلی موثر است آدم شیرینی‌های زندگی‌اش را با خانواده‌اش تقسیم کند.
شاید برای همین هم همیشه در خانه نماز را به جماعت می‌خواند.
پی نوشت:
برداشتی از کتاب مجموعه خاطرات شهیدسید مرتضی  آوینی
التماس دعای عهد وفرج مولایمان را فراموش نکنیم.....
پاسخ:
سلام علیکم......
انشالله که زندگی این بزرگواران رو الگوی زندگی خودمون قرار بدیم....
سپاس از حضور و دعاهای نابتون.....
...........یامهدی(عج)...........
۰۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۲۴ عرفان اقوامی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر شما دوست عزیز
اگر خون ایرانی در رگ هایت جریان دارد، لینک زیر را نگاه کن و نظرت خودت را به عنوان یک ایرانی درباره ی آن بیان کن.
در صورتی که مایل به تبادل لینک هستید در بخش نظرات وبلاگ بنده عنوان کنید.
موفق باشی و سرافراز - یا حق

پاسخ:
سلام...
تشریف آوردم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
به جمع دوستانه مهدی قلب تپنده شیعه خوش اومدید....
...........لینک شدید......یاعلی...
سلام
خداقوت ...
پاسخ:
علیک سلام...
سپاس از شما و حضور شما...

۰۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۲۵ فدیناه بذبح عظیم
ممنون...ساده و روان و دلنشین بود...
لبخند رو به لبم آورد و خدا زودتر روی منو بوسید!!!! بالاخره خداست و بیشتر دوسمون داره...
پاسخ:
خوشا به سعادت شما بزرگوار....
همیشه خندون و خدایی باشید انشالله...

سلام
روی ماهش را بوسیدی سلام من رو هم برسون..
پاسخ:
علیک سلام..
حتما...
اگر شما پیش قدم بودید مارو از یاد نبرید...
۰۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۰۷ مدیون زهرا سلام الله علیها

در عملیات بیت المقدس ما یک گردان از شاهرود بودیم که به تیپ امام حسین j مامور شدیم. شهید حمید سلیمانی طلبه ای بود که معمم نبود ولی جزو مسئولان و کادر تیپ بود. انسان وارسته ای بود که نفس مسیحایی داشت.

یک شب پس از نماز عشا چند دقیقه ای با بچه ها صحبت کرد. گفت: می خواهم تذکری به شما برادران عزیز عرض کنم. ای برادران آیا می دانید اگر ما پیروز شویم، امام زمان fشاد می شود. و اگر ما شکست بخوریم، دل آن حضرت می رنجد؟ چه چیز باعث می شود ما شکست بخوریم؟ بعد خودش پاسخ داد: این که در این تیپ و لشکرها کسی معصیت خدا را بکند.

برادران کسی معصیت نکند. دیگر عرضی ندارم. خودتان می دانید.

این چند جمله چنان آتشی در دل بچه ها زد که سوز و حال عجیبی پیدا شد و همه سوختیم
پاسخ:
ممنون خواهری از متن متاثر کنندت....
زنده باشی و شاد شاد در سایه حضرت...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی