˙˙·٠•ღ مهـدی، قلب تپنده شیعه ღ•٠·˙˙

"ای فرزند پیامبــــر،آیا بسوی تو راهی هسـت تا به دیدارتـــــ نائل آیم؟? دعای ندبه"

˙˙·٠•ღ مهـدی، قلب تپنده شیعه ღ•٠·˙˙

"ای فرزند پیامبــــر،آیا بسوی تو راهی هسـت تا به دیدارتـــــ نائل آیم؟? دعای ندبه"

˙˙·٠•ღ مهـدی، قلب تپنده شیعه ღ•٠·˙˙


بسم الله

رسم و راهِ مکه رفتن،قصد قربت با خداست

کاش می شد در دیارِ خویشتن حاجی شویم

ღღღღღღღღღ

راه دوری

نمی رود

روزی شود

روی مزارم

بنویسند شهیـــــد ...

ღღღღღღღღღ

الـلـهـمـــ الـرزقنـا شــهـــ♡ــاבتـــــ...

?چرا از روزشمار نبودت هیچ نگفتند آقا?

سه شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۵۸ ب.ظ
 

السلام علیک یا ابا صالح المهدی

 

افسوس معلم ریاضی هیچگاه حساب روزهای نبودن وبی کسی تورانگفت

معلم انشاء هیچ وقت نگفت  که ازمحبت به تو انشاء بنویسم

گله داریم که هیچ کس جغرافیای ظهورت رابرایمان هیچ وقت ترسیم نکردند

تاریخ غیبتت رابرایمان شرح ندادن ونگفتن که چه کرده ایم که اینگونه به تاریخ نبودنت عادت کرده ایم

 

معلم اجتماعی به مانگفت که دراجتماع شمامردم !کسی هست که نظاره گر شماست!به جان خودمان آقا نگفتن ! وگرنه پیش رویت این همه گناه نمیکردیم!

 

اشکها وخوشحالیهای پدرومادرمان از  کارنامه ی ثلث آخرمان یادمان نرفته !ای کاش یادمان میدادند که کسی هم هست که هرروز کارنامه اعمالتان رامی بیندو ازاعمال ما شیعیانش شاد واز گناهان ما گریان میشود

  

وحالا همچون روزهایی که از نیامدن معلم سرکلاس خوشحال میشدیم ومهم نبودکه چرا نیامده وبهترکه امروزنیامده ! درغیبتت'''' غم هایت را ''غصه هایت را ''''''فراموش کرده ایم وسرگرم بازی دنیا شده ایم!

بیا تا بیش از این شرمنده رویت نباشیم آقا....

                                  اللهم عجل لولیک الفرج

                            

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۲۶
خادم الزهــ♡ـــرا(س)...

نظرات (۱۸)

اللهم عجل لولیک الفرج
پاسخ:
آمین
سلام
ممنون از تشریف فرماییتون به وبلاگ ما
با افتخار و با نام  قلب تپنده شیعه لینک شدید
باز هم وبلاگمان را با قدوم سبز خویش منور فرمایید
یا زهرا
پاسخ:
ممنون از بابت لینک...شماهم به کلبه ی مهدوی ما خوش اومدید..یازهرا
سلام
مرا با عشق خود درگیر کردی
به پایم با غمت زنجیر کردی
بدان دنیای بی تو هیچ باشد
دلم را از زمانه سیر کردی
تو با رفتن به پشت ابر ایّام
غروب جمعه را دلگیر کردی
*یا اباصالح ادرکنی*
پاسخ:
سپاس از حضور سبزتون..یازهرا
سلاااااااام
شما دوست خوب من هستید...
از امروز به بعد هم با افتخار جزء دوستان سری از عشق هستید!
پاسخ:
ممنونمـــــــــــــــــــــــــــــ ...شماهم خوش اومدی
بسم الله خیر الا سماء
سلام بزرگوار
مو فق و موبد باشید.
 با مطلب
سخنی چند در پیرامون حضرت فاطمه ی معصومه(سلام الله علیها)
به روز هستم .ما را با نظرات ارزشمند تون بهر مند سازید.
پاسخ:
سلام متشکر...
حتما تشریف میارم!!!!!!
سلام علیکم و رحمه الله!
ای کاش...
ممنون...

کـــدام جــمـعـه‌ مـــوعـــود می‌زنـی لـبـخـنـد
بـه این جـهـان کـه پـر از قـحطی تبسم شد؟

بــرای آمــدنـت جـــمــعــه‌ای مـعـــیــن کـــن
کـه هـفتـه‌ها همـه‌شـان خـالی از تـرنـم شد...

اللهم عجل لولیک الفرج ...
پاسخ:
آمین
درود
پاسخ:
سپاس از حضور
سلام.
با "فراق کربلا سوزانده جانم را"  به روزیم...
چند خط دلنوشته و یه شعر کوتاهه

منتظر حضور شما و نظرات زیباتون در مورد این مطلب هستم...

التماس دعای فراوان

یا علی مدد
پاسخ:
انشالله
دلم میخواهد که...
پاسخ:
انشالله به مراد دلتون برسید..اگر صلاح است...
اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم
پاسخ:
آمین
۲۸ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۲۹ معبری به آسمان- حسینی
دارد حنای توبه و شرمی که داشتم
پیشت عزیز فاطمه (س) بی رنگ می شود...
آقا ببخش...
آقا ببخش ، بس که سرم گرم زندگیست...
کمتر دلم برای شما تنگ می شود...
اللهم عجل لولیک الفرجپ
...
سلام بزرگوار
متشکرم بابت حضورتون
پاسخ:
سپاس از حضور شما
سلام و سپاس. لینک شدید
پاسخ:
تشکر از لینک!!! شما هم لینک شدید بزرگوار

و این نگفتن ها چه تاثیرات بدی داشت... 

زیبا اشاره کردید.
پاسخ:
سپاس از شما
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست؟
وین چه شمعیست که دلها همه پروانه ی اوست ؟
السلام علیک یا ذبیحاً من القفا
پاسخ:
اللهم  ارزقنی شفاعة الحسین...
۲۹ فروردين ۹۳ ، ۰۲:۴۱ علی اکبر مجنون الحسین جان
بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

ارواحناله لک الفدا

باسلام وادب محضر همه ی بزرگواران؛خواهران گرامی و برادران عزیزم

این شعر را از سوی حسینیه ی ققنوس کربلا

به مناسبت میلاد مادرجان عالمین؛فرمانروای کائنات هستی،حضرت فاطمه زهرا ارواحناله لک الفدا هدیه به شما خوبان می نمایم.

امیداست که شما با نشر این شعر استثنائی و زیبا؛باعث خیرات و برکات عالی برای خود وخانواده ی خود و همه عالم شوید.انشاالله

التماس دعای عهدوفرج مولایمان اباصالح المهدی جان

را از هم بخواهیم و فراموش نکنیم


خواب بودم، خواب دیدم مرده ام
بی نهایت خسته و افسرده ام

تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

روی من خروارها از خاک بود
وای، قبر من چه وحشتناک بود!

بالش زیر سرم از سنگ بود
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود

هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت

خسته بودم هیچ کس یارم نشد
زان میان یک تن خریدارم نشد

نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی
ترس بود و وحشت و دلواپسی

ناله می کردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم، در پی یک جرعه آب

آمدند از راه نزدم دو ملک
تیره شد در پیش چشمانم فلک

یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟

گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود
لرزه بر اندام من افتاده بود!

هر چه کردم سعی تا گویم جواب
سدّ نطقم شد هراس و اضطراب

از سکوتم آن دو گشته خشمگین
رفت بالا گرزهای آتشین

قبر من پر گشته بود از نار و دود
بار دیگر با غضب پرسش نمود:

ای گنه کار سیه دل، بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر

گوئیا لب ها به هم چسبیده بود
گوش گویا نامشان نشنیده بود

نامهای خوبشان از یاد رفت
وای، سعی و زحمتم بر باد رفت

چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد
بار دیگر بر سرم فریاد کرد:

در میان عمر خود کن جستجو
کارهای نیک و زشتت را بگو

هر چه می کردم به اعمالم نگاه
کوله بارم بود مملو از گناه

کارهای زشت من بسیار بود
بر زبان آوردنش دشوار بود

چاره ای جز لب فرو بستن نبود
گرز آتش بر سرم آمد فرود

عمق جانم از حرارت آب شد
روحم از فرط الم بی تاب شد

چون ملائک نا امید از من شدند
حرف آخر را چنین با من زدند:

عمر خود را ای جوان کردی تباه
نامه اعمال تو باشد سیاه

ما که ماموران حق داوریم
پس تو را سوی جهنم می بریم

دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود
دست و پایم بسته در زنجیر بود

نا امید از هرکجا و دل فکار
می کشیدندم به خِفّت سوی نار

ناگهان الطاف حق آغاز شد
از جنان درهای رحمت باز شد

مردی آمد از تبار آسمان
دیگران چون نجم و او چون کهکشان

صورتش خورشید بود و غرق نور
جام چشمانش پر از خمر طهور

لب که نه، سرچشمه ی آب حیات
بین دستش کائنات و ممکنات

چشمهایش زندگانی می سرود
درد را از قلب انسان می زدود

بر سر خود شال سبزی بسته بود
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود

کِی به زیبائی او گل می رسید
پیش او یوسف خجالت می کشید

دو ملک سر را به زیر انداختند
بال خود را فرش راهش ساختند

غرق حیرت داشتند این زمزمه
آمده اینجا حسین فاطمه؟!

صاحب روز قیامت آمده
گوئیا بهر شفاعت آمده

سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد

گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)
من کجا و دیدن روی حسین (ع)

گفت: آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را

اینکه این جا این چنین تنها شده
کام او با تربت من وا شده

مادرش او را به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است

خویش را در سوز عشقم آب کرد
عکس من را بر دل خود قاب کرد

بارها بر من محبت کرده است
سینه اش را وقف هیئت کرده است

سینه چاک آل زهرا بوده است
چای ریز مجلس ما بوده است

اسم من راز و نیازش بوده است
تربتم مهر نمازش بوده است

پرچم من را به دوشش می کشید
پا برهنه در عزایم می دوید

بهر عباسم به تن کرده کفن
روز تاسوعا شده سقای من

اقتدا بر خواهرم زینب نمود
گاه میشد صورتش بهرم کبود

تا به دنیا بود از من دم زده
او غذای روضه ام را هم زده

قلب او از حب ما لبریز بود
پیش چشمش غیر ما ناچیز بود

با ادب در مجلس ما می نشست
قلب او با روضه ی من می شکست

حرمت ما را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با عباس داشت

اشک او با نام من می شد روان
گریه در روضه نمی دادش امان

بارها لعن امیه کرده است
خویش را نذر رقیه کرده است

گریه کرده چون برای اکبرم
با خود او را نزد زهرا (س) می برم

هرچه باشد او برایم بنده است
او بسوزد، صاحبش شرمنده است

در مرامم نیست او تنها شود
باعث خوشحالی اعدا شود

کشته اشکم، شفیع امتم
شیعیان را مُنجِیَم از درد و غم

گرچه در ظاهر گنه کار است و بد
قلب او بوی محبت میدهد

سختی جان کندن و هول جواب
بس بود بهرش به عنوان عقاب

در قیامت عطر و بویش می دهم
پیش مردم آبرویش می دهم

آری آری، هرکه پا بست من است
نامه ی اعمال او دست من است

ناگهان بیدار گردیدم زخواب
از خجالت گشته بودم خیس آب

دارم اربابی به این خوبی ولی
می کنم در طاعت او تنبلی؟!

من که قلبم جایگاه عشق اوست
پس چرا با معصیت گردیده دوست؟

من که گِریَم بهر او شام و پگاه
پس به نامحرم چرا کردم نگاه؟

من که گوشم روضه ی او را شنید
پس چرا شد طالب ساز پلید؟

چشم و گوش و دست و پا و قلب و دل
جملگی از روی مولایم خجل

شیعه بودن کی شود با ادعا؟
ادعا بس کن اگر مردی بیا

پا بنه در وادی عشق و جنون
حبّ دنیا را ز قلبت کن برون

حبّ دنیا معصیت افزون کند
معصیت قلب ولیّ را خون کند

باش در شادی و غم عبد خدا
کن حسابت را ز بی دینان جدا

قلب مولا را مرنجان ای جوان
تا شوی محبوب رب مهربان

سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکند
غافل از واقعه ی روز حسابت نکند

ای که دم می زنی از عشق حسین بن علی (ع)
آن چنان باش که ارباب جوابت نکند

 

شاعر عزیزاین شعر؛برادر بزرگوارامان

سید امیرحسین حسینی است.

همگی برایش از خداوند جلیل توفیقات

عظیم مسئلت می نمائیم.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم


پاسخ:
سلام و درود بنده رو پذیرا باشید....
انشالله از جمله مریدان واقعی اباعبدالله باشیم و در عشق ورزی به خاندانشون کوتاهی نکنیم...
     و باعث نشیم که در روزقیامت خجالت زده بشن،و...با افتخار مارو با نام محب اهل بیت خطاب کنن....
...اللهم ارزقنی شفاعِة الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین....
........................................................آمین.........................................................
زمانی که می گوییم خدا کند که بیایی شاید می فرماید خدا کند که بخواهید
پاسخ:
انشالله که با اراده راسخ خواهان ظهور آقا باشیم...انشالله
۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۴۷ کنیز ولایی یوسف زهرا(عج)
 می آمدی...خیلی پیش تر؛
 اگــر نقل مجلسـمان غیبت تـو بود...!!!

 سلآم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی